کد مطلب:36559 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

معنای برهان امیرالمومنین











تفاوت ننهادن میان پیامبران چند معنا دارد. یكی اینكه به همه حرمت یكسان می نهیم دوم اینكه پیام پیامبران واحد بوده است. سوم اینكه همه ی پیامبران از جانب خدای واحدی آمده اند و یك جریان زلال و پاكیزه و یكسانی را در عالم جاری كرده اند و همه را به شست و شو كردن در آن دعوت نموده اند. یعنی پیامبران چند سخن و چند حكم دریافت نكرده اند و آدمیان را به چند سو نمی كشانند. این همان نكته تاریخی است كه امیرالمومنین (ع) بر آن انگشت نهاده اند و از آن وحدت باری را استفاده كرده اند.

در طول تاریخ، پیامبران زیاد و گوناگونی آمدند، بعضی كتاب داشتند و اولوالعزم بودند و برخی هم كتاب نداشتند و شرایع انبیای قبلی را تبلیغ می كردند. اما قدر مشترك همه ی آنها این بوده كه تجربه ی و حیانی و روحی واحدی داشته اند و همه از یك خدا سخن گفته اند. اگر از انبیا كه سر كرده ی اهل معرفت و الهام بخش عرفا هستند- پایینتر بیاییم، در میان عارفان نیز چنین وحدت نظری وجود دارد.

این نكته قابل تامل است كه وقتی ما از توافق علمای طبیعت شناس بر سر قوانین طبیعت نتیجه می گیریم كه علما هر یك از طبیعتی خاص خود خبر نمی دهند، بلكه برای همه یك طبیعت و یك قانون وجود دارد،

[صفحه 79]

آیا نمی توان گفت كه وحدت تجربه های روحی عارفان و پیامبران هم- علی رغم تنوعشان- درباره ی عالم بالا، این حقیقت را روشن می سازد كه همه آنان با یك عالم كه فوق این عالم است، تماس داشته اند. كسانی هم كه درباره ی عارفان مسیحی و مسلمان و حتی بودایی و هندو تحقیق كرده اند، به این نكته متفطن شده اند كه گویا همه ی عارفان در یك گلستان گردیده اند و گلهای مشابهی را بوییده اند و لذا سخنانشان رنگ و بوی كم و بیش یكسانی داشته است. البته پیامبران در صدر این تجربه گران بودند و حتی در شعاع الهام و اشراق آنان سایر اولیا و عرفا حركت می كردند، زیرا آنان در تفسیر این تجربه ها از سایرین تواناتر بودند.

در این باره لازم نیست شما تتبع و استفسار فراوان كنید، نوشته ای عرفانی مثلا كمدی الهی از دانته[1] و آثار اكهارت[2] یا بوهمه[3] را بخوانید، سپس در آثار عارفانی چون مولانا در فرهنگ خودمان جستجو نمایید، متوجه خواهید شد كه میان این نوشته ها تشابه زیادی وجود دارد و حتی گاهی جمله های كاملا یكسان و قابل ترجمه به یكدیگر در آنها به چشم می خورد. گویی یكی از دیگری نسخه برداری كرده است. به عاشقان می مانند كه گویی همه عاشق یك معشوق اند. از همه، بوی یك مشك می آید و از همه یك حالت جاری است. به قول مولانا:


عشق بوی مشك دارد زان سبب رسوا بود
مشك را كی چاره باشد از چنین رسوا شدن


(كلیات شمس، غزل 1957)[4].

[صفحه 80]

با استقرا و تجربه می توان این مطلب را دریافت، گشتی در این گلستان بزنید، چند باری این گلها را بو كنید، خواهید دید كه كم و بیش همه آنها یك بو را دارند، زیرا كه همه از یك جا نازل شده اند. پیامبران از بهترین گواهان این معنا هستند.

اگر این انبیا و عرفا در زمانها یا اقطار جغرافیایی نزدیك به هم زندگی می كردند، شاید این شبهه پیش می آمد كه یكی سخنان خود را از دیگری اخذ كرده است. اما كثرت انبیا در فواصل زمانی و مكانی مختلف گواه این است كه همه ی آنها تجربه ی روحی واحدی داشته اند. اتفاقا یكی از مسائلی كه سبب ایراد بر قرآن- بخصوص از سوی مسیحیان- شده است، همین است كه قصص و اخبار قرآن مشابه انجیل و تورات است. آنها از این مطلب می خواهند چنین نتیجه بگیرند كه پیامبر اسلام مقلدی بیش نبوده، كسی كتابهای پیشین را بر ایشان می خوانده و ایشان هم قصص و تواریخ گذشته را به خاطر می سپرده و بعد به زبان دیگری در قرآن تكرار می كرده است.[5] البته در شباهت قرآن با كتب دینی گذشته تردیدی نیست. بسیاری از قصه های كتابهای دینی قبلی در قرآن نیز آمده است. در این باره دو فرضیه می توان داشت. یكی قول به تقلید و اقتباس كه از سوی همان ایرادكنندگان مطرح شده است و دیگری این فرضیه كه مبدا همه این كتب واحد بوده است یعنی مولف این كتاب و مولف كتابهای قبلی اطلاعاتشان را از یك منبع گرفته اند. قرآن نیز برای دفع توهم اخذ تقلید از كتابهای پیشین می فرماید:

و لا تحطه بیمینك اذا لارتاب المبطلون (عنكبوت، 48)

تو قبلا نه درس می خواندی و نه با دستت چیزی می نوشتی اگر چنین چیزی بود، آنهایی كه به دنبال ابطال دین تو هستند، زمینه ی مناسبی برای القای شبهه و تردید پیدا می كردند.

[صفحه 81]


صفحه 79، 80، 81.








    1. شاعر و نویسنده به نام ایتالیایی (1265 -1321 م.
    2. متاله عارف مشرب آلمانی (1260 -1328 م). از فرقه دومینیكان بانی نهضت عرفانی آلمان در قرن چهاردهم.
    3. عارف آلمانی (1575 -1624 م.
    4. كلیات شمس، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات امیركبیر، چاپ سوم، 1363.
    5. و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین (نحل، 103).